اسماعیل شجیع| شهرآرانیوز، در سال۱۳۵۸ برای بقا و ادامه فوتبال خراسان، آنهم بر اساس جذابیتهای میانباشگاهی در استان، با همه بازیکنان خوبی که از نوجوانی آنها را ساخته بودم و در باشگاه راهآهن فعالیت میکردیم، خداحافظی کردم و تماموکمال آنها را به تیم دوباره شکلگرفته ابومسلم درحقیقت هبه کردم؛ با این نگرش که با بودن و وجود ابومسلم در باشگاههای خراسان، هوادار بیشتری به ورزشگاهها خواهد آمد و رونق فوتبال خراسان سروسامان بهتری خواهد گرفت. سعید صیامی، شهریار رضایی، محمد اعظم، اصغر جانداری، منصور فتحعلیزاده، حسین پاس، بهزاد ثابتی، غلام نوروزی و... از خیلی بزرگان فوتبال خراسان چشمپوشی کردم تا ابومسلم بعد انقلاب شکل بگیرد. بازیکنانم نه اینکه بیوفا باشند. آنزمان هنوز حرمت و احترام جایگاه ویژهای داشت. خیلی از آنها مایل به رفتن بدون من نبودند، اما این درخواست صریح من بود که آنها هم با عشق به ابومسلم پذیرفتند و رفتند. همانجا به همه آنها گفتم بهزودی برمیگردم با یک تیم جدید و نفرات جدید و مقابل هم بازی خواهیم کرد. این بود که از تیم پارچهفروشهای آنزمان (پژند) زیربنای تیم هواپیمایی را با همکاری ناصر جعفریان و غلامحسین ظریفیان پایهریزی کردیم که بهزودی به تیم قدرقدرت استان تبدیل شد و در کشور هم با حضور در تورنمنتهای معتبر، آوازهاش پیچید. در یکی از بازیهای استانی، برخوردی بین من و سعید صیامی بهوجود آمد که خود را مقصر میدانستم و دلجویی از سعید و آشتی با او را مدنظر داشتم تا اینکه در یک بازی ابومسلم دستهگل کوچکی تهیه کردم و به وسط زمین تختی رفتم و با عذرخواهی از او برای همیشه رفع کدورت شد. سعید صیامی از دهه۵۰ تا روزی که فوتبال بازی کرد، ازجمله بازیکنان سرعتی، چپپا و گلزن خراسان و ابومسلم بود و توانست با شایستگی پیراهن تیمملی را هم بپوشد. یادم میآید که، چون سعید فقط چپپا بود، از این موضوع رنج میبردم و خیلی علاقهمند بودم تا او که استعداد گلزنی خوبی داشت، حتما با دو پا بتواند به این مهم دست یابد. این بود که در چند جلسه تمرینی به او یک توپ دادم و گفتم فقط با پای راست به تورهای سفت کنار دروازه ضربه بزند. خیلی زود پای راستش هم پیشرفت کرد؛ بهطوریکه در مسابقات نوجوانان به میزبانی مشهد با شش گل پایراست سعید صیامی قهرمان شدیم. آن زمان اصغر طلا همیشه بدون چشمداشت آنچنانی در ورزشگاهها حضور داشت و عکس میگرفت. این عکس هم مربوط به همان دوران است. باید تأکید کنم که آن زمان مهر و محبت و اخلاق در تیمها حرف اول را میزد و مربیان، خود بزرگترین معلمان اخلاق و انضباط و درستکاری بودند و، چون پول در بساط نبود، مربیان، همبازیها و باشگاهها بهراحتی از هم عبور نمیکردند. بازیکن اشک میریخت و حاضر به تغییر پیراهنش نبود. بههرحال این عکس مربوط به همان سالها و جوانی من و سعید صیامی است که خاطرهاش را روزنامه شهرآرا دوباره زنده کرد.